Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در ستایش انصار فرمود : ] به خدا آنان اسلام را پروراندند چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند ، با توانگرى و دستهاى بخشنده و زبانهاى برنده . [نهج البلاغه]

باز باران.... - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
باز باران....(چهارشنبه 86 مرداد 17 ساعت 10:7 صبح )

 

 
 

باز باران با ترانه

می خورد بر بام خانه

یادم آید کربلا را

دشت پر شور و نوا را

گردش یک روز غمگین گرم و خونین

لرزش طفلان نالان زیر تیغ و نیزه ها را

باز باران با صدای گریه های کودکانه

از فراز گونه های زرد و عطشان با گهرهای فراوان

می چکد از چشم طفلان پریشان

پشت نخلستان نشسته

رود پر پیچ و خمی در حسرت لبهای ساقی

چشم در چشمان هم آرام و سنگین

می چکد آهسته از چشمان سقا بر لب این رود پیچان باز باران

باز باران با ترانه آید از چشمان مردی خسته جان

هیهات بر لب از عطش در تاب و در تب

نرم نرمک می چکد این قطره ها روی لب شش ماهه طفلی رو به پایان

مرد محزون دست پر خون

می فشاند از گلوی نازک شش ماهه بر لب های خشک آسمان

با چشم گریان باز باران

باز هم اینجا عطش آتش شراره

جسمها افتاده بی سر پاره پاره

می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره

شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان

وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان

دستها آماده شلاق و سیلی

چهره ها از بارش شلاقها گردیده نیلی

وندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله پر زناله

پای خسته دلشکسته

روبرو بر نیزه ها خورشید تابان

می چکد از نوک سرخ نیزه ها بر خاک سوزان باز باران

باز باران قطره قطره

می چکد از چوب محمل خاکهای چادر زینب به آرامی شود گل

می رود این کاروان منزل به منزل

می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران

آری آری باز سنگ و باز باران

آری آری تا نگیرد شعله ها در دل زبانه

تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه

تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی

بر فراز خیمه

برگونه ها

بر مشک ساقی

کاش می بارید باران

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی اصغر

 

...

 

 

 

جمال تو کجاست تا هرروزی هزار بار برایت بمیرمو و زنده شوم

 

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به آینه

آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره بین به تماشای من گرفت

آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی که آه من از شیشه ها گذشت

بیتابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟ هیچ یک

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا

از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السلام علیکم... شروع شد

فاضل نظری


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 249  بازدید
بازدیدهای دیروز: 3  بازدید
مجموع بازدیدها: 123725  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

باز باران.... - من و گل نرگس
نرگس*
» آرشیو یادداشت ها «
دونه های انارم
» موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن